همه ی شبهای چهارشنبه ای که بر حوریب گذشت، یک طرف؛ این شب چهارشنبه، یک طرف دیگر... همه ی دلخوشی این دل ناخوش، همین شب چهارشنبه ای است که چشم آسمان تا سحر منتظر آمدن «قمر» و «تلالو» آن است... نه فقط قمر بنی هاشم، که ماه درخشان همه ی عالم اوست...
به یاد آن شب چهارشنبه ای که حیات حوریب از باب صاحب الزمان (عج)، به نیم نگاهی از سر محبت و مردانگی ات گره خورد و تا ابد در بین روشنای دل انگیز همان ضریح نقره فام و آبگون و عطر یاس بی مانندش، ماند و اسیر شد... نادیده، گرفتار کمند عشق تو شد و ماندگار آستان و درگاه علوی گونه ات...
با دلی که از باب ام البنین، اذن دخول می خواند و به حرمت نام «مادر سادات» اجازه می خواهد و در شب میلاد فرخنده ات، دست توسل به دامان بلند و آسمانی ات زده و مویه کنان می گوید « دخیلک یا اباالفضل(ع) »؛ چه میکنی؟!
پ.ن.1 شادباش هر سه میلاد انوار علوی... حضرت ارباب عشق و علمدار و علی (ع) ثانی
پ.ن.2 به قول نازنینی: « همه یا شب می میرند یا روز... مشتاق کربلای تو شبانه روز! »
پ.ن.3 حضرت جانان! دریاب این دل را...